همه انسان ها به شدت میل به این دارند که در اهداف، برنامه ریزی ها و بخش های مختلف زندگی موفق عمل کنند.
اما بسیار پیش می آید که انسان پس از سالها، وقتی به اتفاقات زندگی رجوع ذهنی می کند خود را انسانی موفق نمی بیند تا آنجا که در بعضی مواقع دچار احساس غم و افسردگی هم می شود.
با مراجعه و مطالعه در زندگی افراد موفق در سراسر جهان به یک دستاورد مشترک در تمامی آنها پی می بریم؛ شکست ناپذیر بودن!
شکست ناپذیری به این معنا نیست که انسان های موفق بسیار زندگی زیبا و روشنی داشته اند و از تمامی زندگی خود تنها احساس لذت را تجربه کرده اند. این یک حقیقت محض می باشد که زندگی اساسا سرشار از اوج و فرود است.
همه ما انسان ها در جاهایی از زندگی دچار شکست و نا امیدی می شویم و اینکه چگونه خود را از مهلکه ها نجات می دهیم، چگونه از جایمان بلند می شویم و چگونه قدرتمند تر از گذشته به مسیر ادامه می دهیم مهارتی است که تمامی انسان های موفق دنیا آنرا به درستی در زندگی خود به کار برده اند.
قدم اول در تبدیل شدن به انسانی موفق این است که ابتدا به تعریف درستی از آن برای خودمان برسیم و برای رسیدن به این تعریف ما باید خود را بشناسیم.
هوش برترِ درون ما کدام است؟ چگونه باید آنرا ارتقاء دهیم و چگونه باید در مسیر درست هوش و توانایی هایمان قدم برداریم؟ چه احساساتی را در درون خود باید تقویت کنیم ؟ و چه مهارت هایی را باید کسب کنیم.
احساس موفقیت و خوشبختی امری نسبی در زندگی انسان هاست و ما اول از همه باید در زندگی خود ببینیم چه چیزی باعث افزایش این حس در ما می شود.
بعضی اشخاص از این که ثروت زیادی به دست بیاورند احساس موفقیت می کنند، هستند کسانی که از موفقیت در شغل و حرفه ای خاص، خود را پیروز قلمداد می کنند، عده ای انتخاب می کنند که تمام زندگی خود را در سفر به نقاط مختلف دنیا سپری کنند و برخی دیگر از یک ازدواج خوب و تشکیل خانواده به احساس رضایتمندی از زندگی دست پیدا می کنند.
البته این یک تفکر کاملا درست است که یک انسان باهوش سعی در این می کند که با برنامه ریزی درست تمام جنبه های مختلف زندگی اش را بر مبنای تعادل حفظ کند تا اگر در یک بخش با شکست مواجه شد دچار یأس و نا امیدی نشود و البته همه ما باید به این درک برسیم که موفقیت هر انسانی منحصر به فرد است و از مقایسه ی خود با دیگران پرهیز کنیم.
پس از شناخت و قبول این موارد نوبت به این می رسد که یک هدف هوشمندانه در زندگی خود انتخاب کنیم، غالبا اهداف دراز مدت هستند و رسیدن به آنها مسیر طولانی و صبری فراوان می طلبد. ما می توانیم با تقسیم هدف به بخش های کوچک تر به خودمان کمک کنیم که مرحله به مرحله و به مرور احساس موفقیت را تجربه کنیم و بدین ترتیب برای رسیدن به هدف نهایی ترغیب می شویم.
انسان موفق همیشه خود را یک شاگرد قلمداد میکند و مدام به کسب تجربه و مهارت های جدید، متناسب با هدف برنامه ریزی شده ی خود می پردازد. پیوسته خودرا ارتقا می بخشد و از اینکه چیزی را بلد نیست واهمه ای ندارد چرا که خوب می داند که جهت کسب دانش و آگاهی تلاش خواهد کرد.
انسان موفق عزت نفس و اعتماد به نفس دارد؛ اما غرور نه، چرا که می داند غرور قدم اول به سوی شکست است.
وقتی به زندگی آدم های بزرگ دنیا نگاه میکنیم می بینیم که آنها همیشه وقتی شکست می خورند همه را به خود نسبت می دهند و هیچ کس را مقصر ماجرا نمی دانند.
معتقد هستند که گلایه کردن و پافشاری به جنبه های منفی ماجرا کاری جز هدر رفتن انرژی از پیش نمیبرد و با قبول اینکه خودشان درجایی اشتباه کرده اند، مشکلات را هدیه ای عالی به سوی موفقیت می بینند و در مسیر اصلاح قدم بر می دارند. این احساس مثبت اندیشی راه را برای رسیدن انسان به بسیار هموار می کند.
انسان موفق همه چیز را واقعگرایانه و منطقی مورد بررسی قرار می دهد، او موفقیت را در ذهن تجسم می کند اما رویا پردازی و خیال پردازی صرف نمی کند و قطعا در جاهایی که راه حل مناسبی به ذهنش نمی رسد از مشورت با افراد متخصص بهره مند می شود.
در مجموع برای رسیدن به موفقیت در زندگی باید این حقیقت را بپذیریم که همه چیز در درون ماست، و این ما هستیم که می توانیم درهای خوشبختی را به روی خود باز کنیم تا علاوه بر رسیدن به لذت موفقیت در وجودمان به یاری دیگر انسان ها هم بشتابیم.
مطالب بیشتر: تاثیر بازی کردن در آینده و زندگی کودکان