کودک نابغه:
در ادبیات پژوهشی روانشناختی به یک فرد با سن کمتر از ده سال گفته می شود که در برخی زمینه ها میتواند مطالبی در سطح یک متخصص بزرگ سال ارائه دهد.
عده ای از پژوهشگران معتقدند که استعداد نوابغ به دلیل استعداد ذاتی کودک می باشد و با سرمایه گذاری احساسی و صرف انرژی برای کودک افزایش میابد.
اکثر کارشناسان واژه ی نابغه را برای بچه هایی به کار میبرند که سه ویژگی داشته باشند؛
کودکان نابغه معمولا خیلی زودتر از دیگران شروع به صحبت کردن میکنند و علاقه ی شدیدی به خواندن و نوشتن دارند و اغلب یاد میگیرند به سرعت و زودتر از دیگر کودکان بخوانند و از آن بسیار لذت می برند.
کودکان نابغه در سن بسیار پایین و زودتر از موعد نسبت به همسالانشان توانایی تشخیص تکرار هارا به دست می آورند.
اما این توانایی فقط به شکل ها و رنگ ها مربوط نیست. این کودکان حتی رفتار ها، فعالیت ها و کنش های تکراری را نیز راحت تر از کودکان هم سن خود تشخیص می دهند.
کودک نابغه به همه چیز توجه می کند از صداهای اطراف گرفته تا نحوه ی عملکرد اسباب بازی هایش. آنها به طور سیری ناپذیری در رابطه با جهان اطراف خود کنجکاوی می کنند و معمولا نحوه کار کردن دقیق یک وسیله،ف رایندی طبیعی یا عادات انسانی را به طور کامل یاد می گیرند.
حافظه ی این کودکان پاک نشدنی است، این کودک هرچیزی را که میبیند و میشنود به سرعت در حافظه اش نقش میبندد و نیاز به تکرار دوباره ی آن نیست.
شاید پدر و مادر این کودکان بسیار متعجب شوند وقتی حرفی را که دوسال پیش در موقعیتی خاص به او گفته بودند را به یاد می آورد!
این به این معناست که ظرفیت ذهن این کودکان برای ذخیره اطلاعات از انسان های عادی بیشتر بوده و جای تعجب نیست اگر هر چیزی را می توانند برا ی همیشه به خاطر بسپارند.
همچنین کودکان نابغه تمرکزو پشتکار بسیار دارند. وقتی وظیفه ای به این کودکان محول میشود، تا آن را با موفقیت به اتمام نرسانده اند دست از کار نمیکشند.
عده ای دیگر از پژوهشگران معتقدند که محیط و آموزش نقش مهمی در به وجود آمدن یک انسان نابغه ایفا می کند.
به عنوان مثال ؛ لاشلو پولگار برای اثبات نظر خود در مورد اینکه نبوغ آموختنی است، نه مادرزادی، هیچیک از سه دخترش را به مدرسه نفرستاد و خودش معلم آنها بود و آموزش شطرنج را به اینخاطر انتخاب کرد که نتایج کار را میشد توسط مسابقات بینالمللی اندازهگیری کرد.
نهایتا هر سه دختر او به بازیکنان تراز جهانی تبدیل شدند (دو نفر ز آنها استاد بزرگ شطرنج هستند).
در واقع این نظریه پردازان بر این باورند که به وسیله ی آموزش میتوان کودک نابغه تربیت کرد.
آنها بر این باورند که پدر و مادر به عنوان نزدیک ترین افراد به کودک نقش بسزایی در این فرایند دارند.
والدین در کنار فرزندانشان باید سعی کنند خلاق باشند.بچه های بسیار خلاق و کودکان نابغه معمولا والدین خلاقی داشته اند و مسئله ی ژنتیک تنها بخش کمی از آن را در بر گرفته است.
بنا بر این بسیار محتمل است که کودکان این خلاقیت را از پدر و مادر خود یاد گرفته باشند. وقتی کودکان شخص بسیار خلاق دیگری را تماشا می کنند، خودشان خلاق تر می شوند.
از این رو بخش زیادی ازفرایند شکل گیری یک فرزند نابغه بر عهده ی پدران و مادران است.
آنها باید یاد بگیرند خودشان خلاق باشند و با گذاشتن وقت و انرژی ذهن کودک و مقوله ی هوش را در وجود او ارزیابی کنند و اورا در مسیر نبوغ منحصر به فرد خود هدایت کنند.